حسن و قبح عقلی
حسن و قبح عقلى :مساله حسن و قبح ذاتى و عقلى ازبحثهاى مهم و ارزشمندى است که براىخود پایگاهى در علومى همچون علم کلام،علم اخلاق و علم اصول دارد. این مساله ازمسائل مهم و زیر بنایى علم کلام است کهدر عین حال مىتوان از آن در پارهاى ازعلوم بهره گرفت و به عنوان اصل موضوعىو قاعده ثابتشده در علم کلام، از آناستفاده برد مانند علم اخلاق و علم اصول.
بطور کلى اصولى که اختلاف محیط وتمدن و گوناگونى عادات و تقالید،خدشهاى بر آن وارد نسازد و از دوام وثبات آن نکاهد، از این مساله سرچشمهمىگیرد; به تعبیر دیگر اگر یک اصلاخلاقى زیباست، همواره زیباست و اگرزشت است تا ابد زشت است.
بدون اعتقاد به حسن و قبح عقلى وذاتى ارزشهاى اخلاقى نسبى مىشوند واندیشه ثبات و دوام در آن خیالى بیشنخواهد بود.
آنچه در این مختصر نگارنده را به طرحاین موضوع و مساله برانگیخت، زیربنایىبودن مساله تحسین و تقبیح عقلى نسبتبهبسیارى از مسائل کلامى بود که امید استمورد توجه محققان و جویندگان این مسالهواقع شود.
تعریف حسن و قبح
تعاریف زیادى براى حسن و قبح ارائهشده است، اما به نظر مىرسد تعریف زیربراى آن مناسبتر باشد:
هر فعل اختیارى که تصور شود، به یکىاز دو صفتحسن یا قبیح، متصف مىگردد;یعنى هم فعل است و هم صفتى زاید دارد،کهنیک استیا بد; و فعل حسن یا نیکو آناست که از نظر شرع کیفر و عقاب ندارد وفاعل آن از نظر عقلى مذمت نمىشود.
این نوع فعل نیز چهار قسم است :واجب، مستحب، مکروه و مباح.
فعل قبیح یا بد آن است که مرتکب آنمذمت و ملامتشود و سزاوار جزاى بدگردد و جزاى بدى چون از حق صادر شود،آن را عقاب خوانند، و فعل قبیح یک قسماست و آن حرام مىباشد.
شک نیست که هر عاقلى که به مرتبهرشد و تشخیص رسیده باشد حکم به بدىظلم و قبح آن، و حسن و خوبى عدل مىکند;خواه آن عاقل مسلمان و در زمره اهلاسلام و از اهل شرایع باشد یعنى دینبه او رسیده باشد، و خواه بر فرض،هرگز نام اسلام را نشنیده و حتى ازکسانى باشد که دین بهاو نرسیدهاست.
معانى حسن و قبح
حسن و قبح به سه معنى به کارمىرود:
الف - هر صفت کمالى را حسن وهر صفت نقصى را قبیح گویند; مانندعلم و جهل.
ب - هر چه ملایم و سازگار با طبعباشد حسن است; مانند لذائذ. ومنافى و ناسازگار با طبع را قبیح نامند;مانند آلام.
ج - هر فعلى را که فاعل مختار آنمستحق مدح و ستایش در دنیا ومستحق ثواب در آخرت باشد، حسنگویند و هر فعلى را که فاعل مختار آنمستحق مذمت و نکوهش در دنیا ومستحق عذاب در آخرت باشد، قبیحنامند.
تعریف حسن و قبح از نظر خواجهنصیرالدین طوسى
کارها منقسم به حسن و قبیح یعنىخوب و بد و زیبا و زشت مىشود.زیبایى و زشتى را معانى گوناگونىاست: یکى آنکه، کارى یا چیزىسازگار با خوبى و ناسازگار با بدىباشد، دیگر آنکه کار یا چیز کاملىتوصیف به خوبى و چیز ناقصىتوصیف به زشتى شود. در اینجا مراداین دو معنا نیست، بلکه مراد آن خوبىکردار است که عامل آن سزاوارنکوهشو عقاب نباشد و بدى است کهعاملآن سزاوار نکوهشو عقابباشد.
در نزد اهل سنت و جماعت هیچچیزى از افعال جز به حکم شرع حسنو قبیح نیست. (?) بطورى که گفتهاند: " الحسن ماحسنه الشارع و القبح ما قبحه الشارع "
تعریف حسن و قبح از نظر تفتازانى
حسن و نیکو بودن افعال، کارهاىستوده این جهان است که در آن جهانموجب ثواب آخرت گردد. قبیح وزشت، کارهاى ناستوده و نکوهیدهاىهستند در این جهان، که موجب عقابدر آخرت مىشوند. در نتیجه کارهاىنیکو و حسن به رضاى خداى تعالىاست و افعال قبیح و زشت، به رضاىاو نیست و موجب ناخشنودى اومىباشد. (?)
مصلحت و مفسده:
براى روشنتر شدن مبحثحسنو قبح و بررسى نظریات مختلف دراین زمینه و به دلیل اینکه در نظربسیارى، حسن و قبح افعال دایر مدارمصالح و مفاسد است، به توضیح ایندو مىپردازیم.
مصلحت و مفسده عبارت است ازفواید یا ضررهایى که بر فعل مترتبمىشود که از آن به علت غایى تعبیرمىکنند و در تصور، مقدم و در وجود،مؤخر است; مثلا فایدهاى که برساختن تختیا صندلى مترتبمىشود و عبارت از نشستن روى آنمىباشد، مصلحت این فعل است وتصور آن بر فعل مقدم است; زیرا نجاراول فایده آن را در نظر مىگیرد وسپس به ساختن آن اقدام مىکند ولىوجود آن بعد از فعل محقق مىشودزیرا پس از آنکه ساخته شد بر روى آنمىنشیند. (?)
اقسام حسن و قبیح:
حسن و قبیح را به چند وجهمىتوان تقسیم نمود:
وجه اول - فعل حسن اگر داراىمصلحت و خالى از مفسده باشد،حسن صرف است و اگر مصلحت آنبر مفسدهاش اقوى باشد، حسن مطلقاست. فعل قبیح نیز اگر داراى مفسده وخالى از مصلحتباشد، قبیح صرف واگر مفسدهاش بیش از مصلحتشباشد، قبیح مطلق است.
وجه دوم فعل حسن هرگاه داراىمصلحت ملزمه باشد، واجب است; بهاین معنى که فواید دنیوى یا اخروى رامتضمن باشد که موجب لزوم آن گرددو ترکش باعث ضرر و خسران در اینجهان و جهان دیگر باشد مانندواجبات عقلى چون استعمال دوا براىمریض و واجبات شرعى چون نماز وروزه، و هرگاه داراى مصلحت راجحو غیر ملزم باشد مندوب و مستحباستبه این معنى که فعلش داراىرجحان باشد ولى ترکش مشتمل برضررى که وجوب آن را ایجاب کند،نباشد نظیر مستحبات شرعى.
فعل قبیح: حرام است اگر داراىمفسده ملزمه باشد یعنى داراى ضرردنیوى یا اخروى یا هر دو باشد بهحدى که موجب لزوم ترک آن شود;مانند محرمات عقلى و شرعى چونقتل نفس و زنا.
مکروه است اگر داراى مفسده غیرملزمه باشد یعنى ترکش رجحان داشتهباشد ولى فعلش شامل ضررى کهموجب حرمت آن شود نباشد مانندمکروهات شرعى.
مباح فعلى است که به جا آوردن آنو ترکش یکسان باشد و فاضل مقدادآن را در زمره فعل حسن شمرده ولىظاهرا این طور نیست زیرا نفس مباحخالى از هرگونه مصلحت دنیوى واخروى است و اگر قبیحش نگویندحسن هم نخواهند نامید و علت اینکهفاضل مقداد مباح را از افراد حسنشمرده این است که ملاک حسن و قبحرا تنفر یا عدم تنفر عقل از آنچه بر فعلمترتب است دانسته و چون مفسدهاىکه موجب تنفر عقل باشد بر فعل مباحمترتب نیست، لذا آن را از افراد حسنمحسوب نموده است، ولى مجرد تنفرعقل براى فعل حسن فعل کافىنیست، بلکه تمایل هم لازم دارد وتحقیق در این مقام این است که هرفعلى در صورت تحقق یافتن سه امر، حسن خواهد بود:
اول - داراى مصلحت ملزمه یاراجحه باشد.
دوم فاعل با انگیزه و قصد آنمصلحت را به جا آورد; زیرا اگر بهقصد ترتب آن مصلحت را به جانیاورد، حسن نخواهد بود اگر چه آنمصلحتبر وى مترتب شود; مثل زدنیتیم که اگر به قصد تادیب باشد، حسنو اگر بهقصد ظلم باشد، قبیح است ولواینکه تادیب هم بر آن مترتب شود.
سوم فاعل، مختار باشد; بنابرایناگر از روى قهر یا جبر به جا آورد،حسن نمىباشد ولو مصالحى نیز بر آنمترتب شود. (?)
حالات و اقسام مختلف ارتکابقبیح ازنظر خواجه نصیرالدین طوسى
کار قبیح یا زشت از سه قسم خالىنیست:
اول - شخص خود را ملزم نکردهاست که مردى پارسا و نیکو کار باشدو باک از آن ندارد که وى را ملامتیامذمت کنند، یا در کیفر کار زشتخویش شکنجه و عذاب ببیند.
دوم - نداند کارى زشت و قبیحاست و نادانسته مرتکب شود.
سوم - حاجت، او را به کار زشت وادارد و در خداى تعالى هیچ یک از اینسه احتمال نیست.
در طریقه فلاسفه و حکما خداوندتعالى عین وجود است و وجود عینخیر است و شر عدم است و آنچهخداى مىدهد وجود است; پس ازفاعل خیر جز نکویى ناید و هر عملىکه شر و قبیح پنداریم چون درستبنگریم متضمن خیر و مصلحتى استو نیز گفتهاند آنچه را ما شر و قبیحپنداریم مقصود بالعرض استیعنىشر را براى خیرى که از آن بهتر وبیشتر است انجام مىدهند; چون ترککردن نفع کثیر براى شر قلیل، شر کثیراست و هرچه نیکو باشد خداوندتعالى به خوبى آن عالم است و آن راایجاد خواهد کرد و ترک ایجاد آن بخلو ظلم است. (?)
مقصود از ذاتى بودن حسن و قبحچیست؟
مقصود از ذاتى در عنوان مسالههمان عقلى است، یعنى خود در درکحسن و قبح بدون استمداد از خارجحسن و قبح افعالى را درک کند ومقصود این است که حسن و نیکو وقبیح و زشتبه خودى خود نیکو وزشت است; خواه آن که شرع به آنحکم کرده باشد یا نکرده باشد، مانندنیکى ، راستى، بدى و دروغ.
عقل در ادراک این امور استقلالدارد و به تنهایى و قبل از اینکه از شرعچیزى به او رسیده باشد، قادر به درکو تشخیص آنهاست; از این رو حسن وقبح ذاتى به نام حسن و قبح عقلى نیزخوانده مىشود و از آن تعبیر بهمستقلات عقلیه مىشود. جمیع ذوىالعقول از کافه طوایف، خواه امممتشرعه و ارباب ملل و خواه قائلان بهنفى شرایع در حسن عدل و قبح ظلم،به این معنى که ذکر شد معترفند و آنرا قبول دارند و از احدى در هیچعهدى منقول نشده که متصف به عقلمتعارف باشد، و معنى عدل را بداند ومع ذلک عدل را قبیح بشمارد، یا حسننداند و همچنین ظلم را حسن بداند یاقبیح نداند. (?)
ویژگى هاى حسن و قبح ذاتى چیست؟
ویژگى حسن و قبح ذاتى عبارت است از:
?- خرد در حکم خود مستقل وباصطلاح خودکفاست.
?- خرد در حکم خود بىنیاز ازتعلیل خارج از ارکان قضیه است و تنهادرک موضوع (عدل) و محمول(حسن) و نسبت (که از مقایسه آن بانفس والا سرچشمه مىگیرد) کافى دراذعان به نسبت است و شان این نوعقضایاى عقل عملى شان قضایاى اولیهدر عقل نظرى است; مانند "کل از جزءبزرگتر است". (?)
نظر امامیه و پیروانشان از جمله معتزله
امامیه و معتزله که در کتب کلامىبه "عدلیه" تعبیر مىشوند، معتقدندحسن و قبح افعال ، عقلى است وافعالى هستند که حسن و قبحشان بهضرورت عقل، مشخص و معلوماست; مانند علم ما به حسن و خوبىصدق نافع و قبح و بدى دروغ مضر کههیچ عاقلى در این مورد شکى ندارد.
و نیز افعالى هستند که حسن و قبحآنها اعتبارى است; مانند قبح صدقمضر و حسن دروغ نافع و نیز افعالى کهعقل از علم به حسن و قبحشان عاجزاست که در این صورت به وسیله شرعبراى عقل روشن مىشود مانندعبادات. (?)
امامیه و معتزله مىگویند: شارع بهحسن و قبح افعال حکم بکند یا نکند،عقل حسن و قبح ذاتى آنها را درکمىکند. معتزله بشدت طرفدار حسنو قبح ذاتى عقلى شدند و مسالهمستقلات عقلیه را طرح کردند و گفتندما بالبداهه درک مىکنیم که افعال ذاتامتفاوتند و بالبداهه درک مىکنیم کهعقول ما بدون اینکه نیازى به ارشادشرع داشته باشد، این حقایق مسلم رادرک مىکند. (?)
و چون این حکم در سرشت آدمىنهفته است وقتى به شخصى مىگوییم"اگر راستبگویى یک دینار مىگیرىو اگر دروغ نیز بگویى باز یک دینارمىگیرى و این امر نسبتبه او یکسانباشد، او به مجرد عقل خود به راستىمیل مىکند. (??) همچنین عدلیه مىگویند: افعالىکه از طرف شارع نسبتبهآنها امر یانهى وارد شدهاز سه قسم خارجنیست:
اول - مستقلات عقلیه، یعنى افعالىکه عقل مستقلا حسن یا قبح آنها رادرک مىکند اگر چه از سوى شرعحکمى درباره آنها نرسیده باشد مانندحسن احسان و قبح ظلم.
دوم امورى هستند که عقل پس ازبیان شرع حسن یا قبح آنها را درکمىکند مانند قبح ربا.
سوم امور تعبدى، که کاشفحسن و قبح آنها امر یا نهى شارع استمانند حسن روزه آخر ماه رمضان وقبح روزه اول ماه شوال. (??) از نظر آنها بطور کلى کارها داراىحسن یا قبح است; مثلا راستى، امانتو احسان، نیکو و بایستنى است ودروغ و خیانت، زشت و نبایستنىاست و فاعل قادر این افعال به خاطرانجام حسن در نزد عرف مستحق مدحو در نزد خدا مستحق ثواب باشد و بهخاطر انجام قبیح در نزد عرف مستحقمذمت و نکوهش و در نزد خدامستحق عقاب باشد.
و فعل را فى نفسه قطع نظر از واردشدن به شرع، جهتحسنى و جهتقبحى مىباشد که موجب مدح و ثوابو مذمت و عقاب مىگردد و آن جهترا گاه هست که به بدیهیه عقل ، همهکس او را مىداند، مانند نیکى راستگفتن که نفع رساند و قباحت و بدىدروغ گفتنى که ضرر رساند و گاههست که آن جهتبه فکر معلوممىشود; مانند راستى که به کسىضرر رساند مثل سخنچینى کردن کهباعث دشمنى مردم مىشود، یادروغى که نفع رساند، مثل دروغى کهبراى اصلاح میان دو کس باشد; پسدر مورد اول راست گفتن قبیح است ودر مورد دوم دروغ گفتن نیکو و خیراست ولیکن قبح آنها در اول و حسنآنها در ثانى بعد از نظر و فکر معلوممىشود، و گاه هست که عقول مردم ازفهم آنها عاجز است، لیکن بعد ازورود از شرع حسن و قبح آنها رامىدانند. (??)
نظر اشاعره در مورد حسن و قبح
اشاعره قایلند به اینکه حسن وقبحها شرعى هستند و عقل اصلاحکم به حسن یا قبح افعال نمىتواندبکند بلکه حکم آنها به عهده شرعاست و آنچه را که آن(شرع)، حسنشمارد، حسن و آنچه را که قبیحشمارد، قبیح است. (??) آنها معتقدند که تمام افعال در نظرعقل یکسان است و بکلى حسن و قبحعقلى و مصلحت و مفسده را انکارمىنمایند و مىگویند اگر مثلا شرع بهظلم و اسائه و کذب، امر و از عدل وصدق و احسان، نهى کرده بود آنها راحسن و اینها را قبیح مىدانستیم. (??) متکلمان در معناى سوم حسن وقبح که عبارت بود از ستایش براى کارنیک در این دنیا و ثواب براى آن درآخرت و مذمت و نکوهش براى کارقبیح و زشت در این دنیا و عذاب وعقاب براى آن در آخرت اختلافکردهاند و اشاعره نیز از جمله مخالفانهستند و مىگویند در عقل چیزى که برحسن و قبح این معنى دلالت کندنیستبلکه دلالتشرعى است وآنچه را که شرع تحسین کند و نیکوبشمارد، پسندیده و هر آنچه را کهتقبیح کند و ناپسندیده انگارد، آن چیزیا کار ناپسندیده است و در نفس الامرهیچ چیز حسن یا قبیح نیست. (??) بطور کلى اشاعره حسن و قبح راامورى نسبى و تابع شرایط خاصمحیط و زمان و تحت تاثیر یک سلسلهعوامل از قبیل تقلید و تلقین دانسته، ونیز عقل را در ادراک حسن و قبح تابعراهنمایى شرع مىدانند. (??)
وضع سه معنى براى حسن و قبحاز طرف یکى از اشاعره
اول - به معنى کمال و نقص و آن درصفات است نه در افعال، به معنىموافقت غرض و عدم آن، و آن درافعال یافتشود و عقلى است که دراین مساله اختلاف و نزاع وجود ندارد.
دوم حسن و قبح در احکاماللهیعنى استحقاق ثواب اخروى یا عقاباخروى، و این مساله است که محلنزاع است و نمىتواند عقلى باشد،زیرا عقل نمىداند که به کدام فعلمىتواند مستحق ثواب اخروى یاعقاب اخروى باشد و جوابش آناست که معنى دوم(موافقت غرض) درعدل مثلا جهتحسن است نه معنىحسن، بلکه معنى حسن در او، آناستحقاق مدح و جزاست.
سوم استحقاق ثواب اخروى نیزیکى از افراد همین معنى است زیرااستحقاق جزا اعم است از اینکه ازجانب خالق باشد یا از جانب خلق. (??)
رد نظریه اشاعره و اثبات آن از نظرعدلیه
الف - راى اشعریان در رد حسن وقبح عقلى و پاسخ به شبهه آنان :
?) اگر حسن و قبح عقلى بود نیکىو بدى هر عمل بر ما واضح بودچنانکه (کل از جزء بزرگتر استبرماواضح است)، جواب آن است کهبسیارى از ضروریات بر بعضى مردممخفى مىشوند براى آنکه تصور آنهارا نکردهاند و نیز ما ادعا نمودیم حسنو قبح عقلى است نه ضرورى .
?- اگر حسن و قبح عقلى باشدجهات با یکدیگر تعارض مىکنند وانسان فرو مىماند و نمىداند چه کندمثلا دروغى که پیغمبرى را از قتلبرهاند، دروغ قبیح است و رهانیدنپیغمبر، واجب و نیز اگر کسى وعدهکند فردا دروغى خواهم گفت، اگردروغ بگوید قبیح است و اگر نگویدخلاف وعده و آن هم قبیح است . درجواب باید گفت: این سخن منافىدعوى ما نیست; زیرا نجات دادنپیغمبر نیکو است در عقل ، و دروغگفتن زشت است در عقل ، و عاجزبودن یک تن از عمل به مقتضاى هردوموجب آن نیست که نجات پیغمبرنیکو نباشد یا دروغ قبیح نباشد، چنانکه ظالمى که بر شهرى مسلطاست و از کشتن و غصب اموال و زجرو آزار خلق دریغ ندارد، نجات دادنمردم از شر او نیکو است و کسىنمىتواند این عمل واجب را انجامدهد، عجز دلیل آن نیست که باید ظلمرا کار نیکویى شمرد اما وظیفه شخصآن است که در هنگام تعارض، یکى راکه قباحتش کمتر است مرتکب شود وتخلص جوید، مثلا دروغ نگوید وپیغمبر را برهاند و فردا راستبگوید وخلف وعده کند و عذر بخواهد ازکسى که وعده دروغ به او داده است. (??)
?- اگر عقل مستقل به حسن و قبحباشد و امر و نهى شارع تعلق نگیردمگر به حسن و قبح واقعى، پسبایستى تکلیف کافر به ایمان جایزنباشد، با علم خدا به عدم قبول ایماناز سوى او، زیرا تکلیف نمودن کافر باءقطع به قبول نکردن او آیا فایدهاى برآن مترتب استیا خیر؟ اگر نباشدتکلیف او عبث و لغو خواهد بود وصدور آن از خدا محال است و اگرفایدهاى مترتب باشد، آن فایده آیا بهخدا مىرسد یا به مکلف یا عاید غیر؟
اما خدا، که محال است زیرا اوغنى بالذات است، و اما مکلف، آنفایده نفع استیا ضرر؟ ضرر نیزمحال است; زیرا تکلیف نمودن براىایصال ضرر، قبیح است و اگر نفعاست فرض این است که خدا مىداندکه قبول ایمان نمىکند پس چه نفعىدر آن متصور است و اما اگر آن فایدهعاید غیر باشد، چگونه تصور مىشودکه خدا بنده را براى ایصال نفع به غیرعذاب کند، و آن محال است; حالآنکه قطعا مىدانیم که خداوند کفار رامکلف به ایمان کرده و اجماع بر آنقائم است و از اینجا مىفهمیم که عقلحاکم به حسن و قبح قبل از ورود شرعنیست، یا بناى امر و نهى شارع برحسن و قبح واقعى نیست. (??)
در جواب باید گفت: تکلیف کافربه ایمان عقلا حسن است هرچند علمبه عدم آن از سوى او باشد زیرا عرضهداشتن حیات دائمى اخروى و منافع بهاوست و این امرى است مطلوب وحسن براى کافر و مسلمان و آنچهشرط تکلیف است از اختیار و قدرتو تمکن براى او موجود است و علمالهى به عدم قبول او سلب اختیار از اونمىکند و علتبراى عدم صدور ایماناز او نمىشود، پس امتناع از قبولایمان به سوء اختیار او خواهد بود وحجتبر او تمام مىشود و فایده دیگرآنکه نمىتواند در قیامت متعذر شود وبگوید خدایا تو اگر مرا به ایمانمىخواندى البته قبول مىکردم و اکنونبه منافع دائمى مىرسیدم، تو لطفخود را از من منع کردى . (??)
اثبات حسن و قبح عقلى قبل از شرعى
?- حسن و قبح افعال به عقل ثابتاست نه به شرع، براى اینکه:
اولا : وجدان هرکس حتى ملاحدهو حکماى هند که منکر شرایع و ادیانهستند به خوبى برخى از افعال ماننداحسان،راستى،درستىوزشتىو برخىدیگر چون ظلم و دروغ و نادرستى بهضرورت عقل حکم مىکند. (??)